بی نهایت بی حوصله و منگ و کرخت شدم. و هر روز انگاری کرخت شدگیم داره بیشتر و بیشتر میشه. نه ساکمو میبندم. نه اتاقمو جم میکنم. نه حتی امروز انقدر انگیزه داشتم که برم دوش بگیرم با این موهای چرب بیخود فعلیم.
بریدم. دارم ذره ذره میبرم. دارم تیکه تیکه این کیسه های شن رو از توی بالنم میندازم بیرون.
قید ها رو دارم تو درونم انگار از ریشه میزنم. مودبانه میرم خدافظی ادما.
خیلی شبیه مردنه واسم انگار.
ادما گاهی دوس دارن بمیرن. گاهی راهشون مردنه. راهی که جلوشونه و انگار راه اوناس. هرچی که هست و نیست. میریم که یه باره بمیریم و تموم شه.
حرف هایی هست که دارم نمیزنم .
درباره این سایت