روزگار خیلی خوشی رو سپری نمیکنم. سعی دارم میکنم از همه چیز لذت ببرم . چیزیو برای لذت بردن جا نندازم و به اندازه کافی لبخند بزنم. ولی در واقع تمام روز یه تقلاس برای فرو دادن یه بغض و اروم نگه داشتن خودم.
ازینا که بگذریم کارایی که میکنم رو بخوام تعریف کنم در واقع کارهایی که میکنیم.
امروز صبح ازمایشگاه اقای معجزه صبحانه خوردیم، حین صبحانه ایمیلی که برای پیگیری به سفارت داده بودم جوابش اومد که شماره کیس ات رو بفرست. فرستادم. و با کلی استرس کل روز رو ایمیل ریفرش کردم.
ازونور ظهر رفتیم دنبال بین المللی کردن گواهینامه. که قبل رفتن اقای معجزه فهمید سه ساله اعتبار گواهینامم گذشته:) به عبارتی سه ساله که با گواهینامه تمدید نشده دارم رانندگی میکنم:) خلاصه رفتیم پلیس به اضافه ده پرسیدیم گفت یه ماه طول میکشه گواهینامه جدید بیاد. و برای گواهینامه بین المللی باید اول برم اینو تمدید کنم تمدیدشم مسخره بازیه. باید عکست با عکس قبلیه فرق کنه. یه بساطیه خلاصه. و من یه ماه وقت ندارم
بعد این رفتیم که برای اقای معجزه جایی برای موندن پیدا کنیم. به عبارت بهتر پانسیون ادرس یه سریشونو نوشته بودیم و راه افتادیم بریم ببینیم چطورن و کجان. این وسطا ناهارم خوردیم ولی بهرحال یه جایی با قیمت نسبتا مناسب برای یه هفته قرارداد بست و از امشب دیگه میره اونجا خیلی خیلی عذاب وجدان دارم و دلم میسوزه که من اینطوری خونه خودمونم و اون مجبوره ابنطوری باشه. متاسفانه وضع همینه و کاری هم نمیشه کرد .
دیگه. دیگه عصری دوستش اومد پیشمون بود. و خب خبر خاصی نبود دیگه. الانم تو اتوبوسای یوسف اباد نشستم و دارم میرم خونه .
حوصله کنم امشب یکمی به ساکم اضافه کنم خوب میشه.
دیگه. دیگه همین. منم و بغض انتظاری که از یه طرف نمیخوام تموم شه و از یه ور میدونم باید زودتر تموم شه.
درباره این سایت