مجدد لازم دیدم اعلام کنم که متنفرم از اینکه حتی برای یک ماه اول مجبورم از اینا پول بگیرم.
داییم اومده خونمون و میگه ماهی برای زندگی اونجا چقدر لازمه. مامانم اینا میگن نمیدونیم و منم ساکتم تقریبا چون نمیخوام بحث کش پیدا کنه. بعد مامانم میگه حالا از حسام (پسر عمم که تو همون کشور زندگی میکنه) دقیقشو میپرسیم که بدونیم چقدر بدیم ببره. میگم من میدونم چقدر میخوام ازتون بگیرم برای اولش نیازی نیست سوال کنید. فلانقدر میخوام ( کلی کمتر از پولیه که میگیرم خودم ماهانه اونجا)(اینم توی پرانتز بگم که نذاشتم بفهمن چقدر میگیرم ماهانه) بعد میگه نه باید بپرسیم! میگم من میدونم این بیشتر از پولیه که لازم دارم اصلا و اینا نمیخواد بپرسید! میگه نه میپرسیم حالا که کم نیاری! :| من یعنی اتیش گرفتم اون لحظه که من رو قد پشکل حساب نمیکنن که بهم اعتماد کنن .
بعد دوباره حرف اون بچه پسر عمم میشه .
شما فکر کنید به من تا دیروز فقط گفته بودن یه بیماری خونیه . دیشب که خالم خونمون بود فهمیدم سرطان خونه! بعد الان که داییم اینا بودن فهمیدم شیمی درمانی رو شروع کردن! یعنی شما فکر کنید تو اون لحظه که فهمیدم اینم به من نگفته بوده من چه حالی بهم دست داد. کلا من باید اخبار و اطلاعات رو پای تلفن وقتی داره با یکی حرف میزنه بفهمم . در غیر این صورت من رو توی بیخبری نگه میداره! :| خیلی مسخرس انصافا.
بعد که داییم اینا رفتن میگم دو تا اعتراض دارم. چرا داستان این بچه رو من الان باید بشنوم. میگه تو نبودی اون لحظه و فلانه! بعد میگم چرا وقتی من میگم میدونم انقدر لازم دارم باز پیش بقیه میگی نه من از حسام باید بپرسم! میگه نه اخه چیزی که سرچ کنی با اونی که هست فرق میکنه! میگم نخیر در مورد خارج از ایران فرقی نمیکنه! ایرانه که فرق میکنه! میگه خیلی حرف میزنی از حرف زدنت خوشم نمیاد ساکت باش!
یعنی به واقع من برم خلاص شم ازین وضعیت گند مضحک که به دختر ۲۷ ساله ای که تا یه ماه دیگه داره ازین خراب شده میره قد یه کیسه فضله گوسفند هم اعتماد ندارن! جیغ آدم رو در میارن .
همون یه روزم زودتر برم یه روزه! فکر کنم عاقلانش اینه که شروع کنم خودم چمدونمو بچینم که بلیط که اومد بعد دیدن آقای معجزه بلافاصله برم! نه مهمونی گودبای پارتی میخوام نه هیچی! یه ذره هم زودتر رفتن یه ذره زودتر رفتنه!
درباره این سایت