راه رفتنمون دست توی دست توی ولیعصر.
قدم زدنمون توی دانشکدتون خورد خورد.
حرف زدنای بیشتر من و سکوت کردنای بیشتر تو .
تصمیمای سخت نفس گیر که مثل مردن میمونه .
درد کشیدن و درد کشیدن .
قورت دادن بغض و پاک کردن اشک یواشکی .
صبوری صبوری صبوری .
زل زدن توی چشمای قهوه ای سبزت و دیدن برق اشک و محبت توشون .
گرمی دستات وقتی یواشکی اروم میگیرمشون .
بوسیدنت نرم نرم .
بازم درد کشیدن و درد کشیدن و قورت دادن بغض و پاک کردن اشک .
بوسیدنت وسط خیابون ولیعصر . بی تعارف و بی دغدغه و ترس .
شنیدن صدای آروم غمگینت وقتی داریم از دردمون حرف میزنیم .
خنده هامون از سر تلخی برای کم کردن فشار ناشی از اینهمه درد .
دلتنگی که نرفته داره بیداد میکنه .
صبر میکنیم و صبر میکنیم .
بقل میکنیم همدیگه رو بلکه قلبامون بهم نزدیکتر شه و دلمون آروم بگیره .
حمایت بی دریغت. و محبت بی چشم داشتت .
حرف زدن از این سه سال . از خوشی هاش . از تجربه ها و یاد گرفتن هاش .
برنامه ریزی برای آینده ای که روی آبه .
و باز خنجری که هی بیشتر و بیشتر فرو میره و دردش بیشتر میرسه به عمق .
درباره این سایت