دردم با وجود خوردن مسکن کم نمیشد
اومدم بیمارستان
با مامان و بابام
ازم اکو و نوار قلب گرفتن
حالا هم یه خونی ازم گرفتن ازمایش کنن که جوابش دو ساعت دیگه میاد. فکر کنم واس اینکه ببینن ه تو ریه ام ایجاد شده یا نه. یا یه همچین چیزی .
دردم یکم دوزش کم شده ولی هست هنوز. ولی چشمامم یکم سنگینه. ولی نمیخوام بخوابم.
دو ساعت به سخنان گرانبهای مامانم مبنی بر چاقیم و مضراتش گوش دادم و اعصابم خط خطیه. والا ادمو پشیمون میکنن. ادم تصمیم میگیره همونجا تو اتاقش بمیره بجای اینکه بگه دردی داره و یکی بخواد بیاد به دادش برسه!
دیگه
همین دیگه الان در بیمارستان دی نشستم منتظر جواب ازمایش!
بعد نوشت: برگشتم خونه. گفتن از قلب نیست . اگر عصبی باشه میره دردش ولی اگر ادامه پیدا کرد دکتره گفت برو یه سونوگرافی از سینه ات بده . خلاصه که باید ببینم چی میشه دیگه . ساعت الان ۴:۳۰ عه. میرم بخوابم .
درباره این سایت